لمس وجود تو

  امروز  یکشنبه 19/9/91   عزیزم گلم نمی دونی چقدر از نظرروحی حالم بده، ... اشکام بند نمیاد... به تو که فکر می کنم مدام چشام می باره...   تو نمی دونی مامان چقدددر دوست داره ... انقدر دوست دارم که هیچ کس نمی تونه باور کنه   تو با منی تو در وجود منی ... اما با اینحال حساس می کنم دوری ... می خوام نزدیک تر باشی ...  می خوام بغل بگیرم و ببوسمت... نمی دونی چقدر دوست دارم عزیزجونم ...   خدایا من چم شده؟ همش این فکر مسخره میاد تو ذهنم که اگه روزی بچم نباشه چی به سر من میاد؟   نننننننه خدایا نه! خدایا همه چی مو بگیر اما بچمو برام نگهدار.... خدایا بچمو برام صحیح و سالم حفظ کن.. ...

  امروز چهارشنبه 10 /8/1391 بالاخره صبح شد و من 6:30 صبح بیدار شدم و آماده حاضر و منتظر بودم تا ساعت 7:30 بشه و بریم بیمارستان. وقتی رسیدیم بیمارستان بچه ها کلی خنذیدن1 میگفتن موقعی که شیفت میومدی تا حالا انقدر زود نیومده بودی بیمارستان! چه خبره! فرزانه هم هنوز نیومده بود! خانوم زارع منو دید و دست زد به شکمم و گفت خبر مبری نیس؟! منم با ذووووق و خوشحالی فراووون گفتم چرااااا! مثلا ما باا سعید جون دیشب قرار گذاشتیم که به هییششششکی نگیم تا موقعی که شکمم بزرگ بشه و خودشون بفهمن !  علی الخصوص مامان باباهامون! چون میترسیدم نذارن سرخس بمونم و منم که طاقت دوری از سعیدجونمو ندارم و سعیدهم از من بدتر! خلاصه! همون دیشب س...

  5/8/91 خدایا همش حس می کنم باردارم پس چرا آزمایشهام همش میگه منفیه الان 16 روزه پریودیم عقب افتاده .... حالت تهوع ندارم , اما دلم یه جوری میشه ، مث وقتهایی که استرس خیلی شدید به آدم وارد میشه ، شایذم از استرس باشه ... نمیدونم ... دلم یهو یه جوری میشه تا تو حلقم میاد ... بعد خوب میشه ... همش خوابم میاد... نیدونم خدایا میشه جواب آزمایشها اشتباه بوده باشه؟  آزمایش خون که اشتباه نمیشه... خدایا من نی نی می خواااام ...

خدای من  امروز 10 /8/1391 انقدر ذوق و هیجان دارم که کله صبح بیدار شدم! دیشب از هیجان خوابم نمی برد ، دلم می خواست همه دنیا رو با خبر کنم ... وای خدایا شکرت ! دیشب از خوشحالی انقدر گریه کردم که الان چشام کلی پف کرده! دیشب با سعید رفته بودیم بیرون یه دوری بزنیم ، رفتیم عطاری قرص ویتاگنوس بخرم، خونده بودم که برای باردار شدن خوبه... از بسته بندی قرصش خوشم نیومد نه استانداردی نه چیزی،یه عرق کاسنی به چه بزرگی خریدیم بعدش رفتیم داروخونه دکتر حاجیان و آمریکایی ویتاگنوس رو داشت و خریدیم. با کلومیفن! از این ماه تصمیم گرفته بودم متفورمین یا کلومیفن بخورم! خلاصه یواشکی به سعید گفتم یه بی بی چک هم بخر! همش احساس می کردم باردارم اما هر با...

  امروز 7/8/1391 تو هنوز در وجودم قرار نگرفتی خدایا من احساس می کنم باردارم، اما آزمایشها میگن نه! همش منفی من دوست دارم که فکر کنم نی نی تو دلمه ...